Search
۱۴۰۳-۰۱-۱۰
  • :
  • :

تاثیر مدیریت استراتژیک بر مدیریت دانش

تاثیر مدیریت استراتژیک بر مدیریت دانش

۱-چکیده

درآستانه هزاره سوم، مدیریت دانش، به عنوان یک نیاز استراتژیک برای موسسات، سازمانها و نهادهای خدماتی مطرح است، مدیریت دانش تضمین کننده برتری های بلند مدت برای سازمان ها و جوامع و میزان بهره گیری آنها از سرمایه های انسانی، فکری و اطلاعاتی است.مدیریت دانش، نگرشی است که می تواند از سوی مدیریت سازمانها با کمی انعطاف پیاده سازی شود و رقابت پذیری در آینده، پیشرو بودن در محصول و خدمات جدید، فتح بازارهای جدید و خلق بازارهای نو و از دست ندادن سرمایه های دانشی را به ارمغان بیاورد.

مبحث مدیریت استراتژیک یکی از مباحث نو ظهور در مدیریت است که به شدت مورد اقبال و توجه دانشمندان علم سازمان و مدیریت واقع شده و مهمترین رکن مدیریت دانش، پیاده سازی و اثر بخشی آن می باشد، که شناخت مدیریت دانش به عنوان یک روح حاکم بر اعمال سازمانی برای پیاده سازی آن ضروری است.در این مقاله سعی شده است به بررسی و تحلیل مفهومی مدیریت دانش پرداخته شود و اهمیت ان در خصوص مدیریت استراتژیک سازمانها و نهادهای گوناگون مورد بررسی قرار داده شود که رد این مقاله به صورت خاص بر روی سازمان تامین اجتماعی قشم کار شده است.

کلید واژه: مدیریت استراتژیک-عوامل موفقیت-فرهنگ سازمانی

۲-مقدمه

امروزه دانش به عنوان یکی از نیروهای محرک برای موفقیت در کسب و کار تبدیل شده است.و به جای نیروی بدنی بر روی نیروی ذهن و فکر هزینه می شود.وقوع انقلاب «تکنولوژی اطلاعات»، شکلگیری جامعه اطلاعاتی و شبکهای و نیز رشد و توسعه سریع تکنولوژی برتر، مخصوصاً در حوزه ارتباطات، کامپیوتر و مهندسی، از دهه ۱۹۹۰الگوی رشد اقتصاد جهانی تغییر اساسی کرده است. در نتیجه این تحولات، دانش به عنوان مهمترین سرمایه، جایگزین سرمایههای مالی و فیزیکی در اقتصاد جهانی شده است.

اگر هدف هر سازمانی را با دیدگاه نئوکلاسیک اقتصاد، حداکثرکردن (سود یا هر چیز دیگر) درنظر بگیریم، وظیفه مدیریت آن است که مقادیری از نهاده ها و ستاده ها را انتخاب کند که سود را بیشینه می سازند. مدیریت برای انجام این وظیفه باید به طراحی و کشف بازارها، ارزیابی کالاها و روشهای تولید و مدیریت فعالانه اعمال کارکنان بپردازد؛ همگی این وظایف نوعی عدم اطمینان را در بر دارند که غلبه بر آن، مستلزم سرمایه گذاری در کسب اطلاعات و دانش است.در غالـب تئوری های مدیریت استراتژیک، استفاده سازمان از دانش برای تطبیق مداوم خود با محیط خارجی (بازار، شرایط اجتماعی و سیاسی، ترجیحات مشتری) برشمرده شده (BORGHOFF AND PARESCHI, 1998) و در برخی دیگر از تئوری ها، دانش به عنوان محصول تولید – و نه منبع تولید – انگاشته شده است.(KODAMA, 1995)

مطالعات اخیر نشان داده است که بر خلاف کاهش بازدهی منابع سنتی (مثل پول، زمین، ماشینآلات و غیره)، دانش منبع افزایش عملکرد کسب و کار است. آنچه درخور توجه است این مهم است که بازار نیز ارزش دانش و عوامل نامشهود دیگر در فرایند ایجاد ارزش را تشخیص داده است. اخیراً میزان و نسبت این «ارزش پنهان» تغییر کرده است (Bontis et al, 1999).

بر این اساس، موفقیت حال و آینده در رقابت بین سازمانها، تا حد کمی مبتنی بر تخصیص منابع فیزیکی و مالی و تا حد زیادی مبتنی بر مدیریت دانش خواهد بود. بنابراین، وظیفه رهبری یک سازمان خلق محیطی برای مدیریت دانش است. به بیان روشنتر، در عصر حاضر چالش پیش روی مدیران آماده کردن محیط مناسب برای رشد و پرورش ذهن انسان در سازمان دانش محور است (Bontis, 1996). بنابراین، اساسی ترین مهارت برای مدیران سازمان های دانش محور «مدیریت دانش» است (Quinn, 1992).

با این همه، متأسفانه از آنجائی که ماهیت دانش نامشهود و ناملموس است، آن را توسط هیچ یک از مقیاس های سنتی حسابداری مالی نمی توان اندازه گیری کرد، ریسک «فراموشی» دانش و سایر داراییهای ناملموس سازمان برای مدیران وجود دارد

می توان گفت مدیران ارشد سازمان ها تنها از ۲۰ درصد دانش موجود در سازمان هایشان استفاده می کنند. درحقیقت، محیط کسب و کار مبتنی بر دانش در بسیاری از کشورهای جهان، مستلزم یک مدل و نامگذاری جدید است که در برگیرنده عوامل ناملموس سازمان باشد. در این وضعیت، رشته نوظهور «سرمایه فکری» توجه روزافزونی را به خود جلب کرده است (Bontis, 2000) .

از دیدگاه مدیریت استراتژیک، سرمایه فکری میتواند در ایجاد و کاربرد دانش برای افزایش ارزش سازمان مورد استفاده واقع شود. امروزه، رشته در حال تکوین سرمایه فکری یک موضوع هیجان انگیز هم برای محققان و هم برای دست اندرکاران سازمانی شده است (Roos et al, 1997).در دنیای امروزه دیگر، منابع اقتصادی اصلی، سرمایه، منابع طبیعی، نیروی کار و . . . نیستند، بلکه منابع اقتصادی اصلی، دانش خواهد بود.

بعد از قرن بیستم که قرن اقتصاد صنعتی بود، قرن بیست و یکم قرن اقتصاد اطلاعات و دانش میباشد. در اقتصاد صنعتی، عوامل تولید ثروت اقتصادی، یکسری دارایی های فیزیکی و مشهود مانند زمین، نیروی کار، پول و … بوده است و از ترکیب این عوامل اقتصادی، ثروت تولید می شد.

در این اقتصاد، استفاده از دانش، بعنوان یک عامل تولید، نقش کمی داشته است اما در اقتصاد دانشی، دانش یا سرمایه فکری به عنوان یک عامل تولید ثروت در مقایسه با سایر داراییهای مشهود و فیزیکی، ارجحیت بیشتری پیدا میکند. در اقتصاد دانشی بر خلاف اقتصاد صنعتی، داراییهای فکری و بخصوص سرمایههای انسانی، جزء مهمترین داراییهای سازمان محسوب میشود و موفقیت بالقوه سازمانها ریشه در قابلیت فکری آنها دارد. بنابراین نحوه مدیریت سرمایه فکری در سازمانها و نقش آنها برکسب مزیت رقابتی میتواند در پیشبرد اهداف سازمانی نقش بسزایی ایفا کند (بطحایی، ۱۳۸۵).

۳-اهمیت و ضرورت مدیریت دانش

دانش همواره مهم بوده و هست اما در حال حاضر مهم تر و جالب تر شده است و آن ناشی از اعمال قدرت دانش برای کسب مزیت رقابتی پایدار است . مکینتاش(۱۹۹۹)واکول(۲۰۰۳) عوامل زیری را در اهمیت و گرایش به مدیریت دانش شناسایی کرده اند که این عوامل می تواند از عوامل اهمیت بررسی مدیریت دانش در سازمان تامین اجتماعی جهرم نیز محسوب گردند :

  • جهانی گرایی و رقابت ، منجر شد تا دانش بعنوان ارزشمندترین منبع استراتژیکی شناخته شود و توانایی سازمان به منظور کاربرد دانش برای استفاده از فرصتهای بازار و حل مسئله مهمترین توانایی آنان گردد.
  • اجرای بعضی از استراتژیهای رقابتی منجر به کاهش نیروی کار که دانش ارزشمند را در خود حفظ می کرد شده است .
  • زمان لازم برای تجربه و کسب دانش کم شده است .
  • ضرورت مدیریت ، پیچیدگی فزاینده و افزایش سرعت تغییر ، نیاز به دانش را برای انطباق الزامی کرده است .
  • تمایل کارکنان به بازنشستگی زودهنگام و تغییر فزاینده نیروی کار به از دست دادن دانش منجر شده است .
  • سازمانهای جدید به ارائه خدمات و تولیدات بر مبنای ارزش مشتری متمرکز شده اند در نتیجه آنها تمایل دارند در این زمینه با هم رقابت کنند .

۴-آشنایی با مفهوم مدیریت دانش

همانطور که ارونسون و توربن (۲۰۰۱)بیان می کنند توافقی روی تعریف مدیریت دانش وجود ندارد . این عدم توافق بیشتر ناشی از پیچدگی و ابهام در جزء دوم این ترکیب یعنی دانش است . علیرغم این واقعیت دو نمونه از معروفترین تعاریف ارائه می گردد:

  1. هاگی و گینگستون (۲۰۰۳)؛ مدیریت دانش طراحی سنجیده و آگاهانه فرایندها ، ابزارها ، ساختارها بوسیله اینترنت است با هدف افزایش نوسازی ، سهیم سازی ، بهبود و کاربرد دانش در سه عنصرـ ساختاری ، اجتماعی و انسانی ـ سرمایه هوشی است .
  2. کانتر(۱۹۹۹) مدیریت دانش فرایند سیستماتیک و سازمانی برای کسب، سازماندهی و انتقال دانش صریح و تلویحی کارکنان است ؛ با این هدف که دیگران از دانش برای اثربخشی بهره وری استفاده کنند .

۵-مطالعات انجام شده در زمینه تاثیر مدیریت استراتژیک

– گودرزی و همکاران در ۱۳۸۸ در تحقیقی با عنوان (ارتباط فرهنگ سازمانی با مدیریت دانش مدیران ستادی سازمان تربیت بدنی) چنین عنوان می کنند که :

به منظور کسب و حفظ مزیت رقابتی در اقتصادهای جهانی، سازمان های امروزی باید به طور موثر به سمت منابع دانش حرکت کنند. مدیریت استراتژیک بهینه سازی دانش سازمانی به منظور دستیابی به افزایش عملکرد با استفاده از روش های متفاوت است. هدف از پژوهش حاضر، تعیین ارتباط بین فرهنگ سازمانی با مدیریت دانش مدیران ستادی سازمان تربیت بدنی بود.

روش تحقیق توصیفی است و از آنجا که وضع موجود و ویژگی های جمعیت شناختی بررسی شد. از نوع پیمایشی و از آنجا که وجود یا نبود رابطه میان متغیرها سنجیده شد از نوع همبستگی بود.

اطلاعات اولیه مربوط به متغیرهای پیش بین فرهنگ سازمانی (فرهنگ تسهیم و یادگیری مستمر) و متغیرهای ملاک مدیریت دانش (تولید و انتقال دانش) به صورت میدانی توسط دو پرسشنامه جمع آوری شد. روایی این پرسشنامه ها توسط چندین تن از استادان دانشکده مدیریت دانشگاه تهران در پایان نامه عسگری (۱۳۸۴) تایید شد. پایایی آنها علاوه بر سطح معقول گزارش شده در کار وی، استادان بار دیگر با استفاده از آلفای کرونباخ به دست آمد (مدیریت دانش a=0.87و فرهنگ سازمانی .(a=0.89

این اطلاعات از طریق سرشماری مدیران ستادی سازمان تربیت بدنی که ۴۲ نفر بودند، جمع آوری شد و در نهایت ۳۸ پرسشنامه عودت داده شد و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت .(n=38) نتایج در دو سطح آمار توصیفی (گرایش مرکزی، پراکندگی) و استنبطای (ضریب همبستی اسپیرمن به علت مقیاس رتبه ای در پرسشنامه) با استفاده از نرم افزار SPSS به دست آمد.

نتایج ضریب همبستگی اسپیرمن رابطه معنی داری را بین فرهنگ تسهیم و خلق دانش نشان نداد(P=0.068)اما رابطه بین فرهنگ تسهیم و انتقال دانش معنی دار (P=0.001)و سطح بالای این فرهنگ با سطح بالای انتقال دانش همبسته بود.

رابطه بین یادگیری مستمر با خلق و انتقال دانش معنی دار (P=0.023)، (P=0.005)و سطح بالای یادگیری مستمر با سطوح بالای آن دو همبسته بود (r=0.453،r=0.524 ) بین تولید دانش و انتقال دانش رابطه معنی داری به دست آمد که سطح بالای یک مولفه با سطح بالای دیگری همبسته بود (P=0.00، (r=0.677

وجود فرهنگ تسهیم دانش و آموزش و یادگیری مستمر مدیران، گام موثری در جهت خلق و انتقال دانش و به کارگیری مدیریت دانش است. همچنین سازمان باید به مدیریت دانش به عنوان یک کل نگاه کند .

– ملکی و همکاران در ۱۳۹۰ در تحقیقی با عنوان (ارزیابی عملکرد بیمارستان ‌هاشمی ‌نژاد بر اساس معیار سنجش، تحلیل و مدیریت دانشالگوهای آموزش و بهداشت – درمان Malcolm Baldrige) چنین عنوان می کنند:

مقدمه: دانش به عنوان ضروری ‌ترین امتیاز شغلی، مهمتر از تاسیسات و تجهیزات است. در شرایطی که بسیاری از شرکت‌ ها یا باید به نوآوری بپردازند و یا از صحنه‌ رقابت محو شوند، توانایی یادگیری، سازگاری و تغییر، مهمترین اصل ادامه‌ حیات تلقی می ‌شود. از این ‌رو این مقاله با هدف ارزیابی عملکرد بیمارستان ‌هاشمی‌ نژاد بر اساس معیار سنجش، تحلیل و مدیریت دانش الگوهای آموزش و بهداشت – درمان Malcolm Baldrigeدر سال ۱۳۸۶ انجام گردیده است.

روش بررسی: این پژوهش مطالعه ‌ای توصیفی – مقطعی بود. ابزار گردآوری داده‌ ها، چک لیست استاندارد و جهانیMalcolm Baldrige(ویرایش ۲۰۰۶) بود. لازم به ذکر است که این الگو، جهانی است و پایایی و روایی آن از پیش تعیین شده است. محیط پژوهش، بیمارستان شهید ‌هاشمی ‌نژاد بود که یک بیمارستان آموزشی درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران است. روش گردآوری داده ‌ها، مصاحبه با مدیران ارشد بیمارستان، مشاهده‌ مستندات و تکمیل چک لیست‌ های مربوط بوده است. داده‌ های به دست آمده به صورت کیفی تحلیل شدند.

یافته ‌‌‌‌‌ها: عملکرد بیمارستان هاشمی نژاد بر مبنای معیار مدیریت دانش، از مجموع ۹۰ امتیاز کل این معیار، در حیطه‌ درمان ۴۰ امتیاز (۴۴ درصد) و در حیطه‌ آموزش ۱۸ امتیاز (۲۰ درصد) را به خود اختصاص داد.

از ۴۰ امتیاز کسب شده در حیطه‌ درمان، ۲۱ امتیاز (۵۲.۵ درصد) مربوط به معیار سنجش، تحلیل و بازنگری عملکرد سازمانی و ۱۹ امتیاز (۴۷.۵ درصد) نیز متعلق به معیار مدیریت دانش و اطلاعات بود. در حیطه‌ آموزش از ۱۸ امتیاز کسب شده، ۱۴ امتیاز (۷۸ درصد) مربوط به معیار سنجش، تحلیل و بهبود عملکرد سازمانی و ۴ امتیاز (۲۲ درصد) دیگر نیز مربوط به معیار مدیریت اطلاعات، تکنولوژی اطلاعات و دانش بود.

نتیجه‌ گیری: طبق روش Likert، عملکرد این بیمارستان در حیطه‌ درمان در رده‌ متوسط قرار گرفت و در حیطه‌ آموزش امتیاز ضعیفی را کسب نمود. این امر نشان دهنده‌ لزوم توجه هر چه بیشتر به مدیریت دانش به خصوص، در حیطه‌ آموزش است.

بر این اساس، تدوین برنامه‌ای کارا و اثربخش جهت ارتقای مدیریت دانش در این بیمارستان ضروری به نظر می‌رسد. بر مبنای نتایج پژوهش، الگویMalcolm Baldrige، می‌تواند به عنوان الگوی جامع برای ارزیابی عملکرد موسسات آموزشی درمانی در حوزه‌ مدیریت دانش مورد استفاده قرار گیرد. یافته‌های پژوهش، لزوم توجه هر چه بیشتر بیمارستان فوق به مدیریت استراتژیک و عملیاتی به خصوص در حیطه آموزش را نشان می‌دهد.

تاثیر تفکر استراتژیک بر مدیریت استراتژیک

تفکر استراتژیک مدیر را قادر می سازد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف موردنظر موثر است و کدامیک موثر نیست و چرا، و چگونه عوامل موثر برای مشتری ارزش می آفریند؟ این بصیرت نسبت به عوامل تاثیرگذار در خلق ارزش، قدرت تشخیص ایجاد می کند. بدون این تشخیص، صرف منابع (مادی و غیرمادی) سازمان برای دستیابی به موفقیت بی حاصل خواهدبود. کن ایچی اومی (K.OHMAE) درکتاب معتبر خود با عنوان «تفکر یک استراتژیست» چنین اظهار می داردکه: «اگر موضوعات اساسی را تشخیص ندهید، هرقدر به خود و کارمندانتان فشار روحی و فیزیکی وارد کنید، سرانجام نتیجه ای جز سردرگمی و شکست حاصل نخواهدشد».(۸) تفکر استراتژیک «پیش بینی » آینده نیست. تفکر استراتژیک تشخیص به موقع خصوصیات میدان رقابت و دیدن فرصتهایی است که رقبا نسبت به آن غافل هستند. جف بزوس (J.BEZOS) بنیانگذار شرکت آمازون (AMAZON.COM) هنگامی که در سال ۱۹۹۵ قابلیت فروش کتاب بر روی شبکه اینترنت را کشف و آن را تبدیل به یک کسب و کار کرد، تشخیص داد که توزیع کتاب بر روی شبکه اینترنت نه تنها هزینه ها را کاهش می دهد بلکه قابلیتهــــایی برای مشتری می آفریند که به هیچ وجه با نظام توزیع سنتی قابل تامین نیست (خلق ارزش برای مشتری). امروز این شرکت با عمر کوتاه خود به فروش سالیانه ای بیش از ۳/۱ میلیارد دلار دست یافته است که این رقم در مقایسه با فروش ۰/۷ میلیارد دلاری شرکت بزرگی همچون جان وایلی (JOHN WILEY) با ۲۰۰ سال سابقه فعالیت در این زمینه، ارزشمنـــــدی بصیرت نسبت به عوامل ارزش آفرین بازار را نشان می دهد .

تفکر استراتژیک ازطریق تشخیص و تقویت فعالیتهایی که ارزشهای منحصر به فردی بـــرای مشتری ایجاد می کند، مزیت رقابتی می آفریند. این کار ازطریق فهم قواعد بازار و پاسخگویی خلاقانه به آن انجام می شود. و این امر در محیط ناپایدار و متحول کسب و کار، یک رویکرد بی نظیر است .

تفکر استراتژیک درقالب قواعد «ساده و عمیق» ظاهر می شود. این قواعد مدل ذهنی خاصی را ایجاد کرده و مبنای تصمیم گیریهای روزانه تا جهت گیری کلی سازمان خواهدبود. شرکت اسباب بازی لگو (LEGO) این استراتژی را در مفهوم «هر محصول تولیدی حتماً باید برای کودک یادگیری داشته باشد» و شرکت مشاورین بین (BAIN) آن را در «تعهد به نتیجه برای مشتری» فرموله کرده اند. این عبارات ساده ولی عمیق، جهت گیری اساسی این شرکتها را مشخص کرده و مبنای خلق ارزش برای مشتری و مزیت رقابتی برای سازمان را به روشنی بیان می کنند .

تفکر استراتژیک برای سازمان و ذینفعان آن انگیزه و تعهد ایجاد می کند. این انگیزه و تعهد از طریق قدرتی به وجود می آید که در «حقیقت» ساده و درعین حال جذاب است. به قول آنتونی سن اکسوپری (A.S.EXUPERY) “اگر می خواهید کشتی بسازید لازم نیست مردم را فراخوانید و برای هرکس وظیفه ای مشخص سازید، بلکه کافی است به آنان عظمت بی پایان دریا را نشان دهید .”

هنری مینتزبرگ تفکر استراتژیک را یک نمای یکپارچه از کسب و کار در ذهن می داند، گری هامل (G.HAMEL) آن را معماری هنرمندانه استراتژی برمبنای خلاقیت و فهم کسب و کار توصیف می کند. رالف استیسی (R.STACEY) آن را طرحریزی برمبنای یادگیری می شناسد. هریک از این تعابیر نمایی از این رویکرد را ارائه می کنند، بدون آنکه هیچ یک مدعی بیان تمامی این رویکرد باشند .

۷-بحث ونتیجه گیری

برای یک مدیر، هیچ ادراکی مهمتر از فهم کسب و کار نیست. این بصیرت تنها به درک عوامل موثر و روابط بین آنها محدود نمی شود، بلکه کشف شهودی زوایای ناشناخته این فضا و خلق ایده هایی برای بهره برداری از آنها، تجلی ارزش آفرینی از این بصیرت است. تفکر استـــــراتژیک رویکردی است که زمینه شکل گیــری و توسعه این بصیرت را فراهم می سازد. تفکر استراتژیک مدیران را به سوی یادگیری سریع از محیط کسب و کار و بکارگیری خلاقیت برای خلق ارزشهای جدید فرامی خواند.

این شیوه تفکر، چشم اندازهایی متمایز از رقبا را به همراه دارد. چشم اندازهایی که می تواند استراتــــژی های نوآورانه و مزیت بخشی را سبب شود.اگر کارکرد استراتژی خلق مزیت رقابتی دانسته شود، تفکر استراتژیک برای بقا و رشد سازمان در محیط پـررقابت امروز امری اجتناب ناپذیر خواهد بود. مزیت رقابتی مستلزم تمایز جهت گیری نسبت به رقیب است و تمایز درجهت گیری به دیدگاههای متفاوت و تازه ای نیاز دارد.

برای دستیابی به چنین دیدگاهی الگوهای متعددی پیشنهاد شده است. یک الگو که در این مقاله معرفی گردید، یادگیری مستمـــر از محیط، کشف نیازهای بی پاسخ بــــازار و خلق است.

راه کارهای بدیع و ارزش آفرین را به عنوان سه فرمان تفکر استراتژیک ذکر می کند. این الگو یک دستورالعمل اجرایی گام به گام نیست. آنچه پیام اصلی این الگوست، شیوه متفاوتی از نگرش به محیط کسب و کار است. با این نگرش، می بایستی رابطه مدیران با محیط بازار را مجدداً تعریف کرد و سازوکارهای مدیریتی سازمان را مورد بازنگری قرار داد. آنچه در اینجا مطرح می شود ماهیتاً یک نوع دانش مدیریتی نیست، منظور از این تعریف مجدد، تغییر باورهای بنیادین مدیران است.و همان گونه که اشاره شد ارتباط مستقیمی بین مدیریت استراتژیک و موفقیت دانش وجود دارند و مدیران سازمان ها با تسلط بر مدیریت دانش و راهبرد سازمان می توان به موفقیت در سازمان خود دست یابند.

۸-منابع

[۱] Wong, K.Y., 2005, “Critical success factors for implementing knowledge management in small and medium enterprises”, Industrial Management & Data Systems, 105(3), pp. 261-279.

[۲] Kinney, T., 1998, “Knowledge management,intellectual capital and adult learning”, Adult Learning,4(1), pp. 2-5.

[۳] Chang, M.Y., Hung, Y.C., Yen, D.C. ND Tseng,P.T., 2009, “The research on the critical success factors of knowledge management and classification framework project in the Executive Yuan of Taiwan Government”, Expert Systems with Applications,9(12), pp. 5376-5386.

[۴] Lucier, C., 2003, “When knowledge adds up to nothing: Why knowledge management fails and what you can do about it”, Development and Learning in Organizations, 17(1), pp. 32-35.

[۵] Chen, C., 2004, “The effects of knowledge attribute, alliance characteristics, and absorptive capacity on knowledge transfer performance”, R&D

[۷] Chen, C.J. and Huang, J.W., 2007, “How organizational climate and structure affect knowledge management-The social interaction perspective”, International Journal of Information Management,5(12), pp. 104-118.

[۸] Snowden, D., 2000, “Liberating knowledge”,Liberating knowledge, 1(1), pp. 6-19.

[۹] Plessis, M.d., 2008, “What bars organisations

from managing knowledge successfully”, International Journal of Information Management, 28(1), pp. 285- 292.

[۱۰] Price Water House Coopers, 1999, “Gartner Group’s knowledge management glossary”, Global Enterprise Advisor, 12(1), pp. 3-5.

[۱۱] Nissen, M.E., 1999, “Knowledge-Based Knowledge Management in the Reengineering Domain”, Decision Support Systems, 27(1), pp. 47-65.

[۱۲] Depres, C. and Chauvel, D., 1999, “Mastering Information Management: Part Six-Knowledge Management”, Financial Times, 14(2), pp. 4-6.

[۱۳] Gartner Group, 1999, “Knowledge Management Scenario”, Conference presentation, Stamford, CN, Presentation Label SYM8KnowMan 1098Kharris.

نویسندگان : جناب آقای دکترشهباز براهویی(استاد مربوطه ) -آسیه تنها نوبندگانی (دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی / تحول – دانشگاه آزاد اسلامی واحد بین الملل قشم)

Tanha.sama81@yahoo.com

منبع: مدیران ایران




پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *